سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی مشترک من با طعم شکلات

نظر

سلامون علیکوم

با معده ای داغان و دستی به چوخ عظما رفته نشستم تو پارکینگ جزوه های کلاسیمو یه نگاهی کنم

نباتم داره با دوستاش بازی میکنه

دارن ماشینای پارکینگ رو معاینه میکنن نبات داره امار ماشینا رو به دوستش میده

یه چشمم به اوناس یه چشمم رو جزوه ها و یه نگاهم به اینجا

دستمو دیشب با آب جوش پختم و به فنا رفتم تا همین الانم کبابه و یه حال خرابی داره فقط جاش نمونه خدایا جان سپاسیده ام ازت

معده م هم از عصر پنج شنبه به فنا بودن رو آغازید و منو با خودش به قهقرا برد

دو سه روزه من عین آدم غذا نخوردم ....

بگذریم

امروز داشتم فک میکردم از وقتی تدریس تو دانشگاه رو شرو کردم چقد چالش داشتم

اولش تو کارشناسی و ارشد کلاس داشتم چه دهنی ازم صاف میشد بخوام وقت بزارم جزوه درست کنمبعد دوباره کارشناسس بعد هم کارشناسی هم دکترا

که دکتراهه خیلی محدود بود

این ترم ولی کارشناسی و دکترا هر دومقطع هم درسای جدید ینی پاره شدگی دیگه معنی نمیده پوره شدم خخخ

حالا که آخرای ترمیم تقریبا چن جلسه بیشتر نمونده حس پورگی در کنار آخجون داره تموم میشه خاصی داشت تو تنم میرف که دوتا پروسه جدید شرو شد برام که از فک کردن بهش هم دلم هری میریزه

خدایاجان یه دستی برسون پلییییز